تحولات لبنان و فلسطین

سال ۵۰ هجری قمری امام حسن مجتبی(ع) با توطئه معاویه به شهادت رسید و پس از آن برادر ایشان، حسین بن علی(ع) تا دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری عهده دار امامت شیعیان بود.

فرزند زمانۀ خویش

از این مدت، بیش از ۱۰ سال هم دوره با حکومت معاویه و فقط پنج ماه در دوره فرزندش یزید بود که منجر به واقعه سرنوشت ساز عاشورا شد.
به گزارش قدس آنلاین وزن آنچه در کربلا روی داد چنان گران بود که کفه ترازوی روایت گزارش های تاریخی بخصوص در افکار و افواه عمومی به جانب آن سنگینی کند و سایر ادوار زندگی امام حسین(ع) را تحت تاثیر قرار دهد.
از جمله مقاطع حیات طیبه امام حسین(ع) که بویژه در متون مکاتب تاریخ نگاری معارض، ابهامات و شبهاتی هم پیرامون آن شکل گرفته است، ۲۰ سال پس از شهادت امام علی(ع) تا روی کار آمدن یزید بن معاویه است.

به مناسبت سوم شعبان، سالروز ولادت اباعبدالله الحسین(ع) در گفت‌وگو با خانم دکتر فاطمه جان احمدی به فرازهایی از این مقطع تاریخی پرداخته‌ایم.
به عقیده این دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، وفای به عهد، رهروی در کردار و رفتار، وفاداری در منش سیاسی، پرهیز و اجتناب از خود بزرگ بینی و با اتخاذ منتشی متباین با رفتارهای امام زمان خود، امام حسین(ع) را از سایر مردم عصر امام حسن(ع) متمایز کرده بود.
قیام در برابر ظلم، فرهنگ رهایی بخشی، استقلال، از خودگذشتگی در راه خدا، فریادرسی به مظلوم، ایستادگی در برابر ذلت و خواری، فرهنگ آزادی و بازگشت به فرهنگ ناب محمدی نیز در خلال جریان پویای فرهنگ حسینی و مکتب ایشان شکل گرفت که تنها و تنها از خلال صلحی پایدار ممکن بود تا جامعه شیعی به بازیابی خود نایل آید.
 

صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع) سبب شد تا برخی تاریخ نگاران از روی عمد و برخی دیگر به دلیل در نظر نگرفتن بستر و زمانه، هر کدام از این رخدادها تعارض میان این دو امام را القا کنند، تحلیل شما چیست؟
صلح و قیام هر یکی نوع تقابل تعاملی و یا ستیز سیاسی تعبیر و تفسیر می‌شوند. هر دو با وجود ماهیت متضاد در بزنگاه سیاسی می‌توانند ماهیتی تطابقی در نوع رفتار سیاسی با یک خروجی و اهداف مشخص داشته باشند. به عبارتی صلح و قیام دو روی یک سکه‌اند و با وجود تفاوت معنایی اشتراکات متعددی نیز با هم دارند. یکی از این اشتراکات ماهیت و بستر بروز صلح و یا قیام است، زیرا به لحاظ خاستگاه اجتماعی هر دو از یک جنس‌اند. هرگاه بستر برای صلح یا قیام فراهم باشد بروز صلح و قیام قطعی است. لیکن نتایج صلح برای مصلح آرام و کُند حاصل می‌شود و تغییرات در بستر صلح با گذر زمان ایجاد می‌شود اما نتایج صوری قیام عاجل و قطعی به نظر می‌رسد. در نگاه اول قیام کننده یا برنده است و یا بازنده، علاوه بر این اگر صلح گذشتن از منفعت مصلح برای رهایی جامعه و یا پیروانش از خطر فنا و تضرر بوده باشد در قیام هم همین معنا نهفته است. منتها با یک راهبرد عاجل و دیگری راهبرد زمان‌دار. امام حسن(ع) با صلح تحمیلی از منفعتی سیاسی گذشت تا هم دین را نجات دهد و هم جامعه پیروانش را که به نظر قیام نمی‌توانست موجبات رهایی شیعیانش را فراهم کند. به نظرم صلح امام حسن(ع) زمان را برای او و پیروانش و حتی برادرش، امام حسین(ع) فراهم کرد تا ضمن بازسازی پیکره شیعیان راه قیام برای امام حسین(ع) و یا دیگر علویان فراهم شود. می‌دانیم قیام امام حسین(ع) هم بر همین منوال بود. او هم از منفعت و آسایش خود و خانواده‌اش  گذشت و رفتاری اعتراض‌آلود منجر به قیام در پیش گرفت. بنابراین این دو راهبرد به ظاهر متفاوت و نه متضاد دارای اهداف و اصولی منطبق با یکدیگر بوده‌اند.

شرایط زمان امام حسن(ع) با زمان امام حسین(ع) چه فرقی با هم داشت که یکی صلح کرد و دیگری قیام؟

شرایط این دو امام در عصر معاویه با یکدیگر هم متفاوت است هم متشابه. هر چند در عصر یزید این تفاوت زمانی به‌شدت تغییر می‌کند به حدی که امام حسین(ع) چاره‌ای به‌جز خروج از مدینه پیدا نمی‌کند. او حتی مکه را هم امن نمی‌داند. می‌دانیم در مقابل امام حسن(ع)، معاویه از وجاهتی اجتماعی مبتنی بر اشرافیت قبیله‌ای و نیز اشرافیت دینی به عنوان صحابه و کاتب وحی از زمان عثمان برخوردار بود و در مقابل امام حسین(ع) نواده ابوسفیان، یزید قرار داشت. شخصیتی متفاوت با رویکردهای به‌شدت غلط در برابر بنیادهای دینی. او نماد شخصیت قریش عصر جاهلی است. فردی با علایق آنارشی و ضد مفاهیم و ارزش‌های اسلامی. اگر تصویر درستی از منابع متقدم اسلامی و دربار او اخذ کنیم می‌توانیم عمق فاجعه حرّه و قیام مردم مدینه را دریابیم. اگر مناسبات یزید را با صحابه و فرزندان صحابه رسول خدا(ص) بازخوانی کنیم متوجه موضع‌گیری امام حسین(ع) در برابر یزید خواهیم شد. مرور و بررسی تغییرات ساختاری و رفتار سیاسی و اجتماعی دربار خلافت و دگرگونی‌های بنیادهای اندیشه‌ای و فرهنگ عمومی جامعه اسلامی از سال ۴۰ تا ۶۰ هجری، گویای عمق فاجعه تغییر معیارهای فرهنگ دینی جامعه اسلامی خواهد بود. این مرور و بازخوانی شرایط جامعه و دربار دولت اسلامی امویان، درک مواضع امام حسن(ع) در قبال معاویه با اتخاذ راهبرد صلح و یا اتخاذ استراتژی جنبش و خروج و قیام امام حسین(ع) در برابر یزید را آسان‌تر می‌کند. می‌دانیم که پذیرش اسلام توسط قریش سال ۸ هجری بوده است یعنی ۲۱ سال پس از بعثت رسول خدا(ص)، قریش و شاخه اموی فضلی در تاریخ ظهور اسلام و بعثت رسول خدا(ص) نداشت. اما رحلت رسول خدا(ص) و آغاز جنگ‌های ردّه و خلق فضایل اجتماعی برای فرزندان ابوسفیان به تحرکات قریشیان در فتوحات اسلامی دامن زد و منجر به احیای فرهنگ اشرافیت بر مبنای مفاخرات قبیله‌ای شد. عصر خلیفه سوم که نماد قدرت‌گیری شاخه سفیانی و مروانی است فرهنگ تبعید، تحقیر و طرد صحابه‌ای چون ابوذر و خانه‌نشین کردن افرادی مانند علی(ع) و برکشیدن مفسران یهودی تباری چون کعب‌الاحبار بر خوان تفسیر را دامن زد و  از همه مهمتر رقابت در زراندوزی و عافیت‌طلبی در جامعه اسلامی و بدتر از هر چیزی انفعال سیاسی قاعدون و تبدیل این فرایند به انفعال مذهبی با بروز مرجئی‌گری در عصر معاویه و اوج گیری تنش‌های خشونت‌آمیز مبتنی بر خدعه و گسترش رعب، وحشت و سخت‌گیری بر شیعیان علی(ع) را فزونی بخشید. این راهبرد بی‌انقطاع در سال ۴۰ هجری چاره‌ای برای امام حسن(ع) بجز پذیرش صلح و نرمشی بردبارانه بر جای نگذاشته بود. برخی از منابع متقدم تاریخی تصویری دردناک از تغییرات فرهنگ جامعه اسلامی چه در مرکز معنوی خلافت اسلامی یعنی مدینه و چه در پایتخت سیاسی یعنی دمشق (شام) و حتی شهرهای نظامی چون کوفه ارائه داده‌اند. فاصله گرفتن جامعه اسلامی از ارزش‌های اصیل و رشد خطر جانی و مالی برای مسلمان به‌طور اعم و شیعیان بطور اخص، تنها یک راه برای  امام حسن(ع) باقی گذاشته بود و آن طریق صلح برای پرهیز از هرگونه جنگ بی‌نتیجه و حفظ جان مسلمانان و شیعیان بود. بازخوانی مجموعه روایات امام حسن(ع) و  فرایند شکل‌گیری صلح و محتوای صلح نامه حاکی از درک صحیح آن حضرت از اوضاع زمانه‌اش بود. او می‌دانست حریف سیاسی‌اش یعنی معاویه برای رسیدن به اریکه قدرت از هر وسیله‌ای برای حصول به نتیجه و هدف بهره می‌گیرد. ناظر به اسناد تاریخی به‌ویژه روایات منصفانه مسعودی و یعقوبی. هدف معاویه امحاء تصویر علی(ع) و آل او به عنوان نماینده فاخر بنی هاشم در جامعه اسلامی بود و فعل و اقدام امام حسن(ع) حفظ جان شیعیان و در امان ماندن بخش آسیب دیده شیعه از گزند انحلال و بطلان بود. ناگفته پیداست شهادت امام حسن(ع) یک دهه بعد از خلافت معاویه و انتقال نص امامت به امام حسین(ع) موجب نشد تا صلح امام حسن(ع) در ده‌ سال پس از این شهادت شکسته شود. در تمام مدت ده سال فقدان امام حسن(ع)، جانشین او امام حسین(ع) بر صلح وفادار بود و هرگز در شکستن مبانی آن علی‌رغم رفتارهای متعارض معاویه اصراری نبود. اما قیام امام حسین(ع) به مثابه یک راهبرد مخالفت با اصل کج‌روی  نظام خلافت اموی در شکستن مبانی صلح است. عدم پایبندی به مواضع اتخاذ شده در متن صلح مبنی بر تخلف از انتخاب جانشین و البته اصل استخلاف یزید به مثابه خلیفه بود. اساساً به نظر می‌رسد انتخاب یزید بر مبنای اصول توافقی میان امام حسن(ع) و معاویه نبود. از سویی دیگر تعارضات و تخطی‌های عیان یزید از اصول و مبانی دینی کانون توجه امام حسین(ع) به عنوان رکنی از ارکان اجتماعی و سیاسی روزگار خویش بود. یعنی مخالفت امام حسین(ع) با اتخاذ رویه معاویه در انتخاب و جانشینی یزید بود. به نظر می‌رسد فعل و اقدام خروج امام حسین(ع) از مدینه گونه‌ای از تحرک سیاسی مبتنی بر نپذیرفتن مشروعیت یزید بوده است. هرچند معاویه، فرزندش یزید را از مقابله با امام حسین(ع) پرهیز داده بود اما سبک مغزی، جاه‌طلبی و انحصار جویی در کسب قدرت بلامنازع او را به تقابل با امام حسین(ع) وا داشت. امام هم راه مبارزه و ایستادگی در برابر خلق عادات ناصواب در منش‌های سیاسی و دینی را در برابر دربار اموی اتخاذ کرد. تربیت، منش و آرمان‌های امام حسین(ع) با دولت اسلامی یزید سازگاری نداشت. البته این خروج شبه قیامی بود که شاید بهترین فضای سیاسی آن کوفه بود نه مدینه و مکه. به هر حال شرایط زمانی این دو امام، شرایط مختلف و بسیار متفاوت بوده است.

با این وجود، آیا می‌توان گزارش های تاریخی موجود مبنی بر مخالفت امام حسین(ع) با صلح امام حسن(ع) را قابل اعتنا دانست؟
خیر، ما سندی مبنی بر مخالفت امام حسین با امام حسن علیهماالسلام نداریم. هر چند باب گفت‌وگو میان ایشان بسته نبوده لیکن اتخاذ تصمیم با برادر بزرگتر به مثابه جانشینی امام علی(ع) است. در ضمن یادآوری می‌شود خلیفه پنجم در واقع امام حسن(ع) است اما آن‌قدر در منابع تحریف شده که گاه معاویه مطرح شده است. دوره خلیفه بودن امام حسن(ع) به شدت کوتاه و با خدعه، کارشکنی و عدم انسجام جامعه اسلامی مواجه است به طوری که ترسیم این شرایط زمان بهتری را طلب می‌کند. اما انتقال این قدرت و مسند با صلح‌نامه به معاویه در شرایطی صورت می‌گیرد که پیکره جامعه اسلامی از پس جنگ‌های متعدد داخلی به شدت رنج می‌برد. جمل، صفین، نهروان و البته تحرکات جدی شام در مدائن و سرحدات عراق حاکی از این آسیب‌ها و بحران‌های سیاسی و اجتماعی است. تصمیم امام حسن(ع) به مثابه تصمیم یک رهبر سیاسی و دینی در جامعه روزگار خودش می‌باشد. امام حسین(ع) بر مبنای تفکر شیعه در زمان حیات پدر و یا برادر به مثابه یک راه‌رو است نه یک راهبر. یعنی امام حسین(ع) تابع برادر بوده و هر تصمیمی ولی او گرفته، برای او هم مطاع است. البته جایگاه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد مذاهب شیعه به مثابه سیدان شباب اهل جنه و یا به مثابه راهبران مذهبی قابل بازخوانی است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.

چرا امام حسین(ع) پس از به شهادت رسیدن برادرش و در روزگار حکومت معاویه قیام نکرد؟

امام حسین(ع) خود را ملزم به وفاداری و اجرای خواست برادرش می‌دانست. بی‌تردید به دلیل تمکین بر تصمیم برادر و وفاداری به اصل صلح به مثابه یک راهبرد سیاسی در حفظ انتظام جامعه اسلامی، امام حسین(ع) اصل راهبرد صلح را در برابر معاویه پذیرفته بود و بر سکون مواضع صلح‌طلبانه اصرار داشت. به نظر می‌رسد معاویه نسبت به یزید در تغییرات اجتماعی بی‌مهابا عمل نمی‌کرد. به نظرم یزید یک مخنث تاریخی است. خبیثی بی‌درایت که منافع قدرت کر و کورش کرده بود. امام حسین(ع) به مثابه راهبر سیاسی و مذهبی به تصمیمات امام حسن(ع) پایبند بود اما وقتی که طرفین صلح دیگر وجود نداشتند یعنی نه امام حسن(ع) بود و نه معاویه، ایشان دلیلی برای پایبندی به صلح بدون نتیجه در عصر یزید نداشت. پس مرجعیت او در اتخاذ تصمیم برای مدارا یا مبارزه با یزید در مشی او و خروج از مدینه و عدم پذیرش مشروعیت یزید بسیار مؤثر بود و امام حسین(ع) مبارزه را پذیرفت.

از ولایت‌ مداری امام حسین(ع) برایمان بیشتر بگویید.

ولایت‌مداری امام حسین(ع) در تمکین او در برابر خواست و تصمیمات امام حسن(ع) نهفته است. ادب سیاسی، تقوای مذهبی، احترام به بزرگتر و پذیرش اوامر برادر و نیز آرامش او در ایجاد یک وفاق اجتماعی میان شیعه قابل بررسی است. به نظرم اگر مقرر باشد در میان علویان و به‌ویژه امام‌زادگان آن عصر و عصر پس از امام حسین(ع) حتی میان فرزندان امام حسین(ع) افرادی را جستجو کنیم که بر این مدار و در این حد ولایت پذیر بوده باشند، امام حسین(ع) بهترین نمونه است. زیرا در همه مواضعی که امام حسن(ع) اتخاذ می‌کرد، امام حسین(ع) کنار بردار و به عنوان سربازی صادق و پیرو وفادار قابل تحسین بود. این میزان وفاداری حتی پس از شهادت امام حسن(ع) و تحمل ده سال فرمانروایی معاویه هم مشهود است. امام حسین(ع) هرگز صلحی را که برادر به انجام رسانده بود ملغی نکرد.

به نظر شما چه ویژگی‌ای، ولایت‌مداری امام حسین(ع) را از سایر مردم عصر امام حسن(ع) متمایز کرده بود؟

وفای به عهد، رهروی در کردار و رفتار، وفاداری در منش سیاسی، پرهیز و اجتناب از خود بزرگ‌بینی و یا اتخاذ منِشی متباین با رفتارهای امام گونه. زیرا به نظرم امام حسین(ع) در کنار آقازادگان عصرش یعنی عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و دیگران که همگی از معارضان دستگاه اموی بودند روش اعتدال و انصاف را پیشه کرده بود. او منشی را اتخاذ کرد که در تاریخ به مکتب حسینی معروف شد. مکتبی با اصول و قواعد فکری و فرهنگی که این مکتب را از همه مکاتب عصرش مجزا کرد. رفتار و منش امام حسین(ع)، یک گفتمان تاریخی و فرهنگی مانا و جریان‌ساز بر جای گذاشت که در طول تاریخ به شیعیان حسینی شناخته می‌‎شوند. قیام در برابر ظلم، فرهنگ رهایی بخشی، استقلال، از خود گذشتگی در راه خدا، فریاد رسی به مظلوم، ایستادگی در برابر ذلت و خواری، فرهنگ آزادگی و بازگشت به فرهنگ ناب محمدی در خلال جریان پویای فرهنگ حسینی و مکتب او شکل گرفت. البته من به جد بر این باور هستم که این فرصت و این فرهنگ زرع شده، تنها و تنها از خلال صلحی پایدار بود که امام حسن (ع) ایجاد کرد تا جامعه شیعه به بازیابی خود نائل آید.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.